۱۳۸۸ آبان ۱۸, دوشنبه

1

این بخشی از نوشته های سمیه توحیدلوست. جالبن!

من بیانیه ها را می فهمم. می فهمم که جنبش را زندگی کنیم یعنی چه. اما شعار مرگ باد را نمی فهمم. فحش دادن و بی احترامی را نمی فهمم.من شعار مرگ بر شرقی ها، بدون در نظر گرفتن مصالح را نمی فهمم، همانطور که مرگ بادهای غربی و بدون در نظر گرفتن منافع را نمی فهمیدم. من خشونت در کلام و پرده دری را نمی فهمم، همانطور که کتک را و باتوم را و زندانی کردن را نمی فهمیدم. من توهین به دینداران و باورهای دینی را نمی فهمم، همانطور که اجبار در دین پذیری و ون های گشت ارشاد را نمی فهمیدم. من زیر پا گذاشتن عکس کسی را که بسیاری به او احترام می گذارند را نمی فهمم، همانطور که کفن پوشیدن و به خیابان ریختن علیه دیگری را نمی فهمیدم. من شایعه سازی و شعارسازی های برخی را نمی فهمم، همانطور که شایعه و شعارهای کیهانی و فارسی را نمی فهمیدم. من هدفی را که وسیله را توجیه می کند هیچگاه نخواهم فهمید. من زدن را بخاطر اینکه کتک زنی وجود دارد، هیچگاه نخواهم فهمید. من از دست رفتن اخلاق را بخاطر مقابله با بی اخلاقی هیچگاه نخواهم فهمید. من اگر ایستاده ام که با یک حرکت غلط مبارزه کنم و جلوی شیوع یک بی اخلاقی و انحراف و کجروی را بگیرم، حق ندارم با انحراف و بی اخلاقی شروع کنم.

پ.ن: اینا را برای تو اینجا گذاشتم که اون روز 13 آبان، خشمت رو می فهمیدم، احساست رو درک می کردم، اما خدا خدا می کردم که اون سنگی که تو دستت قایم کرده بودی، به کسی نخوره! D: