۱۳۸۷ آبان ۲۳, پنجشنبه

هم دلی، هم زبانی، هم دردی

هم دلی از هم زبانی خوش تر است!

پراکنده از تمام غرهایی که توی ذهنم می چرخند. بعدِ حرف هایی که زیر بارون با یه دوستِ ساده زدم. کاش می تونستم بگم بهش که هدفم این نیست که به من راه حل ارائه بده یا...

فرو ریختن مرزهای ارتباطی چنان ما را به هم ریخته که با وجود توانمندی های مختلف در رویارویی با مسائل و مشکلات، احساس نیاز به حمایت و پشتیبانی داریم تا حس اعتماد متقابل را در ما تقویت کند.
هم دلی یعنی خود را به جای طرف مقابل گذاشتن و از موضع و منظر او به مسئله نگاه کردن.
همدلی به معنی هم عقیده یا تایید نظر دیگران نیست، بلکه درک شرایط و احساس دستگیری است.
سخنان طرف مقابل را آن چنان گوش دهیم که او اطمینان حاصل کند که سعی داریم تا مانند او به مسائل نگاه کنیم. هم چنین کوچک نشمردن مشکلات طرف مقابل، سرزنش نکردن، قضاوت نکردن، تحقیر نکردن، نصیحت نکردن و ... که عمل به عکس این موارد هم دلی را از بین می برد.
راه حل ارائه ندهیم. چون نیاز طرف مقابل این است که مشکل و ناراحتی خود را با کسی در میان بگذارد و از جانب او درک شود. همین!
هم دلی دلسوزی و ترحم نیست!
با خوب گوش دادن و درک احساس طرف مقابل حس ارزشمندی و احترام را در او تقویت کنیم.
هم دردی با هم دلی خیلی فرق داره!
هم دردی بیشتر معنای دلسوزی و گاهی ترحم در خود دارد در حالی که همدلی خالی از ترحم است!
وقتی با کسی هم دل باشید یعنی از ته وجود می فهمید که او چه می گوید.
هم دردی مقامی دارد و هم دلی هم مقامی! باید به خوبی میان این ها فرق نهاد! همان طور که در انگلیسی داریم:
هم دردی sympathy
هم دلی empathy

هیچ نظری موجود نیست: