۱۳۸۸ آبان ۴, دوشنبه

دربند

اوهوم.
این جوری می شه که گاهی یه چایی ساده خوردن، روی یه تختِ غیژ غیژی ساده تر، کنار صدای آبشارِ مصنوعی ترِ حاصل از ریختن آب از توی یه لوله روی سنگهای رودخونه ی بدونِ آبِ کثیفِ دربند، لذتش،کیفش، چسبش، بیش تر از همه ی مسافرت ها و رستوران ساحلی و تولد و سالگردایی می شه که روزها براشون فکر شده و برنامه ها براشون ریخته شده!

کافیه تو باشی! تویِ تو! با همه ی خودت و قلبت...
بی برنامه! درلحظه...
فقط برای من.

هیچ نظری موجود نیست: