۱۳۸۸ آبان ۴, دوشنبه

جریان عادی زندگی و عشق

و نباید بگذاریم که عشق، هم چون کبوتری سفید، بلندپرواز، نقطه یی در آسمان، باشد.
اگر عشق را از جریان عادی زندگی جدا کنیم- از نانِ برشته ی داغ، چایِ خوش عطر، دستگیره های گلدار، تابلوهای نقاشی و ماهی تازه- عشق، همان تخیلاتِ باطلِ گذرا خواهد بود ،;، مستقل از پوست، درد، وام، کوچه ها و بچه ها.
رویایی کوتاه که آغازی دارد و انجامی ...
و ناگهان از جا پریدنی، و بطالت را احساس کردنی، و از دست رفتنی تاسف بار و یاد... و خادمِ درمانده ی گذشته ها، نه مسافرِ همیشه مسافر بودن.
ادامه بدهیم!

هیچ نظری موجود نیست: