۱۳۸۸ خرداد ۱۴, پنجشنبه

مناظره

حرف نمی زدم نه اینکه حرفی نیست...
خواستم نگم از انتخابات و ریاست جمهوری... حرف زیاده و همه هم حرف می زنن
منم که چند وقتیه حالم بده. بد بده ها ...
تو این هیر و ویر و جهنم هم داره می شه 22 خرداد
ببین چی کار کردی امشب که من سینه خیز اومدم پای این و یه انگشتی دارم می نویسم
هیچی ندارم برای گفتن که به نظرم این قدر فریاده که کر کرده هممون رو، تصمیم می گیرم که بلند شم برم بیرون از اتاق و بحث کنم ، می گم فردا که دانشگاه رفتم جلوی بوفه خفه خون نمی گیرم که بقیه حرف بزنن و من هیچی نگم ... می گم که از فردا ریدر رو دوباره فعال می کنم و هی شر می کنم با بقیه... می گم می رم تو ستاد و .... هزار تا حرف دیگه
این مردم باید بدونن دنیا چه خبره!
اما نه.... هیچ نمی کنم
هیچ نمی گم.... این فریاد بلندتر از اونه که نیازی به دستگاه پخش داشته باشه
می دونم که شاید خیلی ها نشنون.... منم بگم نمی شنون
این فریاد بلندتر از اونه که من و تو بخواهیم دادش بزنیم.
اگر نمی شنون نمی خوان!
و من این جا فقط اینو می گم که بماند همین!
اگر این مردک باز رئیس این ملت شود وای بر ما، وای بر منی که چهارسال دیگر زندگی ام خمیره ی کل آینده ام خواهد بود، وای بر منی که 8 سال به کم، به هیچ راضی شدم!
می خوام نقد کنم مناظره رو، وا می مونم که چی بگم ؟ مگه ابهامی هم برای روشن شدن وجود داره؟
جناب دکتر شما با دفاعیاتتون فقط ثابت کردید که نه حرفی برای گفتن دارید و نه برنامه و سیاست روشنی برای آینده ی حتی خودتان!
شما فقط ثابت کردید که یک ترسو هستید.... بسان کودکی که وقتی از او خواسته می شود برای دروغی که گفته عذر خواهی کند شروع به متهم و حتی رسوا کردن هم مهدکودکی هایش می کند!
شما از خود هیچ دفاعی نکردید چون جایی برای دفاع باقی نگذاشته بودید ... شما حتی سعی نکردید که خود را توجیه کنید... شما فقط کمی داد و بیداد کردید که ای وای حالا چرا به من گیر می دین این همه آدم گنده تر و مهم تر از من!
شما در این امتحان از نظر علمی مردود حساب می شوید و اگر از صندوق بیرون آمدید بدانید که مردم ما احمقانی بیش نبودند که شما با گریه و داد و بیداد و ننه من غریبم های ابلهانه فریبشان که نه دلخوششان کردید؟
خستمه!
پ.ن:
ما یه استادی داریم دانشکده فیزیک دانشگاه شریف که از قضا معاون آموزشی کنونی دانشکده است و زمانی معاون آموزشی کل دانشگاه بوده.
چند ماهیه هر بار که من از سر اجبار به اتاقش می رم باور کنید با همون حالت امشب احمدی نژاد در مقابل موسوی برای من سر تکون می ده که : " خانم فلانی من شما را دوست دارم و از سر دلسوزی به شما می گویم که به شما آمار غلط داده اند، شما عمرا فیزیک دوست ندارید... من نمی دانم چه کسی به شما این پرینت کارنامه را داده، من نمی دانم چه کسی اسم شما را پای این مقاله نوشته، من می دانم که شما حتی توانایی پاس کردن فیزیک 1 را هم ندارید چگونه نمره گرفته اید نمی دانم....." و بعد در نهایت خونسردی می گه :" نه! متاسفم شما توانایی فیزیک خواندن ندارید. و من برای شما هیچ نامه ای امضا نمی کنم!"
پ.ن2:
چرا آدما این قدر عین همن؟

هیچ نظری موجود نیست: