۱۳۸۸ خرداد ۱۷, یکشنبه

گل سرخ عاشقی

یه گلی دارم سرخ سرخ... سرخیش رو از کجا آورده که این جور این قلب رو به تپش می ندازه؟
بهترین، قشنگ ترین، خوش بوترین، عاشقانه ترین، مخملی ترین و تو ترین گلی که هدیه گرفتم. سرشارم از لذت و قنجی که نمی ره دلم هر بار که فرو می رم لای گلبرگاش، مثل گم شدن تو آغوشت مثل خزیدن بینیم زیر گردنت لای دکمه های پیرهنت! صدای تپش قلبت رو لابه لای گلبرگاش رکورد کرده همون لحظه که برام می ذاشتیش زیر سقف آسمون، به گوشم نزدیک تر از وقتاییه که سرم رو می ذارم روی سینه ات... نرم تر از تمام کلمات شاعرانه ای که تا حالا آروم و آهسته دم گوشم گفتی می لغزه و می ریزه تو وجودم و من پر شدم امشب از تو ... با این گل!
می خوام که جاودانه اش کنم. حس نابی که می ترسم از تکرار نشدن و شدنش که اگه نشه دلم چه تنگ که نمی شه واسش و اگه بشه هم که هیچ چیز اون اولین هم آغوشی، اولین بوسه، اولین نگاه، اولین لرزش و اولین آه نمی شه؟ ...
می ذارم توی گلدون اما می دونم که می میره این جور... محکم در آغوشم می گیرمش اما می ترسم که له بشه، بپوسه... چی کارش کنم ؟ که بمونه پیشم برای همیشه ... دلم نمی آد خشکش کنم بوش می پره... رنگش تیره تر از اونی می شه که الان هست... اما چاره ای ندارم باید نگه اش دارم، نگه ات دارم ... اما
من که برای نگه داشتن گلت ناگزیر به خشکوندنش هستم برای نگه داشتن خودت که تازه تر و خوشبوتر و نرم تر و سرخ تر از هر گلی هستی ناگزیر به چی هستم؟!

هیچ نظری موجود نیست: