هیچ رفتی رفت حقیقی نیست و هیچ ماندی ماند ابدی
کم کمَک به یاد می آورد :" اعتقاد هم مثل عشق دردسرها دارد. شاید که جنس عشق و اعتقاد یکی باشد و ما نمی دانیم..."
پ.ن:
این قدر دوستش دارم این دو تا جمله رو که دو بار گذاشتمش!
من این ایوان نه تو را نمی دانم نمی دانم، من این نقاش جادو را نمیدانم نمی دانم گهی گیرد گریبانم گهی دارد پریشانم من این خوشروی بدخو را نمیدانم نمی دانم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر