سکانس اول:
خودم در نقشِ من، پدر در نقش پدر
امروز ظهر ساعت2 سر میز ناهار
من این قدر تند و با عجله می خورد که لقمه در گلو گیر کرده از دست پدر لیوان آب را نمی تواند بگیرد و پدر چون کودکی لیوان را به لب من نزدیک می کند، اول شیطنتی منی، و بوسه ای بر دست کم موی پدر بعد هم یه چشمک که دواش همین بود دلش بابایی می خواست بچه...
- حالا چته؟ چقدره هولی تو؟
- دیرم شده باید زود برم. ناراحت می شید من زودتر پاشم برم؟
- کجا سر ظهری؟
من در حال پوشیدن مانتو
- شهیدبهشتی. جلسه داریم با بچه ها
- آره جون خودت! روز تعطیلی مگه شما جلسه داشته باشین!
سر گم شده لای مقنعه
- می تونم ماشین رو ببرم؟
- اِ... یعنی ماشینم نداره مرتیکه بی خاصیت. من فکر کردم فقط عرضه ی جنگ با من نداره... نه نمی شه می خوام برم بیرون
- خدافظ بابای بداخلاقِ خیلی بدِ دخترِ گل اذیت کن.
خودم در نقشِ من، پدر در نقش پدر
امروز ظهر ساعت2 سر میز ناهار
من این قدر تند و با عجله می خورد که لقمه در گلو گیر کرده از دست پدر لیوان آب را نمی تواند بگیرد و پدر چون کودکی لیوان را به لب من نزدیک می کند، اول شیطنتی منی، و بوسه ای بر دست کم موی پدر بعد هم یه چشمک که دواش همین بود دلش بابایی می خواست بچه...
- حالا چته؟ چقدره هولی تو؟
- دیرم شده باید زود برم. ناراحت می شید من زودتر پاشم برم؟
- کجا سر ظهری؟
من در حال پوشیدن مانتو
- شهیدبهشتی. جلسه داریم با بچه ها
- آره جون خودت! روز تعطیلی مگه شما جلسه داشته باشین!
سر گم شده لای مقنعه
- می تونم ماشین رو ببرم؟
- اِ... یعنی ماشینم نداره مرتیکه بی خاصیت. من فکر کردم فقط عرضه ی جنگ با من نداره... نه نمی شه می خوام برم بیرون
- خدافظ بابای بداخلاقِ خیلی بدِ دخترِ گل اذیت کن.
سکانس دوم
فقط من در نقش خودم، پسرک گل فروش
پارک وی، سر چهارراه
- چنده این گلت؟
- 1000 تومن. بفرما
- نه اینو نمی خوام، اون یکی رو می خوام که تو اون جعبه هه گذاشتی کنار پیاده رو، اون بنفشه
- اون مالِ خودمه... بهش اسپری هم زدم که بو بده!
- من 5 تومن می خرمش
فقط من در نقش خودم، پسرک گل فروش
پارک وی، سر چهارراه
- چنده این گلت؟
- 1000 تومن. بفرما
- نه اینو نمی خوام، اون یکی رو می خوام که تو اون جعبه هه گذاشتی کنار پیاده رو، اون بنفشه
- اون مالِ خودمه... بهش اسپری هم زدم که بو بده!
- من 5 تومن می خرمش
سکانس سوم:
شهیدبهشتی، دانشکده فیزیک، جلسه گردهمایی ، تقریبا ساعت 6.30
- آقا قرار بود 5 تمام بشه، من بابا دم در منتظرمن... علف سبز شد زیر پاشون
کسی توجه خاصی نمی کند(من همیشه عجله دارد کمی عادی است...)
بابا زنگ می زند می پرسد 5 دقیقه نشد، بگو کی تمام می شه اگه طول می کشه من برم پارکی جایی تا بیای...
- نه الان میام دیگه. شمام زیاد معطل شدین.
- می خوای بگو الان کدوم خیابونید بیام همونجا دنبالتون، بذار منم ببینمش خوب... مرگ یه بار شیون یه بار...
- اومدم بابا. دم در برسی منم رسیدم
من گل بنفش به دست در حال خدافظی با بچه ها
- اگه یکی باباش گوشی رو بی خدافظی قطع کنه یعنی خیلی بد؟
دوستی عزیز: اگه بابات باشه، حالا مگه بابا بود؟(همه پر از شیطنت می خندند، تو بخوان همه گفتند: برو... خودتی... دیگه ما که می دونیم با کی قرار داری....)
من: خندان، آرام.
شهیدبهشتی، دانشکده فیزیک، جلسه گردهمایی ، تقریبا ساعت 6.30
- آقا قرار بود 5 تمام بشه، من بابا دم در منتظرمن... علف سبز شد زیر پاشون
کسی توجه خاصی نمی کند(من همیشه عجله دارد کمی عادی است...)
بابا زنگ می زند می پرسد 5 دقیقه نشد، بگو کی تمام می شه اگه طول می کشه من برم پارکی جایی تا بیای...
- نه الان میام دیگه. شمام زیاد معطل شدین.
- می خوای بگو الان کدوم خیابونید بیام همونجا دنبالتون، بذار منم ببینمش خوب... مرگ یه بار شیون یه بار...
- اومدم بابا. دم در برسی منم رسیدم
من گل بنفش به دست در حال خدافظی با بچه ها
- اگه یکی باباش گوشی رو بی خدافظی قطع کنه یعنی خیلی بد؟
دوستی عزیز: اگه بابات باشه، حالا مگه بابا بود؟(همه پر از شیطنت می خندند، تو بخوان همه گفتند: برو... خودتی... دیگه ما که می دونیم با کی قرار داری....)
من: خندان، آرام.
سکانس چهارم
توی ماشین پیش بابا
- ا ِ ... برا من خریدین؟ به چه مناسبت؟
- به خاطر کیک دیروز که خیلی خوشمزه بود به خاطر اینکه یه کم نمک گیر شی شاید بیش تر تو خونه بند شی
- من که همش خونم
- اِ ... گلم که کادو گرفتی؟ این چه گلیه؟ از سر چهارراه خریده مرتیکه؟ نگفتی بهش دخترِ ما این جوری بار نیومده؟ گل فروشی رو برا چی گذاشتن پس؟
توی ماشین پیش بابا
- ا ِ ... برا من خریدین؟ به چه مناسبت؟
- به خاطر کیک دیروز که خیلی خوشمزه بود به خاطر اینکه یه کم نمک گیر شی شاید بیش تر تو خونه بند شی
- من که همش خونم
- اِ ... گلم که کادو گرفتی؟ این چه گلیه؟ از سر چهارراه خریده مرتیکه؟ نگفتی بهش دخترِ ما این جوری بار نیومده؟ گل فروشی رو برا چی گذاشتن پس؟
من: سکوت، لبخند، کمی فکر؟ یعنی جدی جدی خودم این گل رو خریدم؟
نکنه یکی دیگه خریده من یادم رفته؟
من دوباره: لبخند: بی خیال... عمرا کسِ دیگه ای جز خودت حاضر شده باشه گل به این خوشگلی رو از تو جعبه ی کهنه ی سر چهارراه پشت اون سطل آشغال بزرگ دیده باشه و خرید باشه...
من سه باره: می خندد به داستان های ذهن پدر و دوستانِ نزدیک... می گذارد داستان ببافند ... من عاشق داستان و رویا و قصه است...
پ.ن: در داستان هر عشقی عشقِ واقعی است و هر عاشقی عاشقِ حقیقی... در داستان می توان با یک شاخه گل دنیایی ساخت...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر