۱۳۸۸ تیر ۲۰, شنبه

یه حرفایی هست که آدم باید حتما بزنه. نزدنش می کشه روح آدمو گاهی، گاهی هم نزدن این حرفا باعث می شه که آدم نتونه خوب فکر کنه... و خوب تو که بهتر از هر کسی می دونی فکر نکردن چه بلایی سر نفسِ بشریت و خود آدم می یاره!
خوب آدم باید یکی رو این جور موقع ها پیدا کنه که بره هی حرف بزنه حرف بزنه بدون این که بترسه یا حتی ذره ای سبک و سنگین کنه که چه جوری باید بگه که بعدش مجبور نباشه هی هی هر جمله ی قبلا گفته شو تیکه تیکه کنه و کالبد شکافی و برای هر کلمه ی ساده صد تا مترادف پیدا کنه و به همه زبون های دنیا حرف بزنه تا منظورش رو برسونه...
اوهوم، باید تو زندگی هر آدمی یه چند تایی از این آدما پیدا بشن، اگرنه تو باید قید هر چی از اون کارایی که نتیجه ی این حرف زدن و تخلیه شدن و فکر کردنه ست رو بزنی.
بعد نکته ی مهم این قصه اونجاست که، زدنِ این حرفا به کی، هیچ ربطِ مستقیمی به میزان و عمق دوستی و صمیمیت نداره... گاهی آدمه باید خیلی دوستت باشه گاهی نه!
بذار راحت بگم... آدمه باید بدجور محرم باشه. گاهی محرم آدم خیلی هم با آدم صمیمی نیست... محرم شدن یه جنس خاصی از دوستیه که قابل تعریف در قالب کلمات و یا یه چارچوب خاص نیست. تازه یه محرم در تمام موارد محرم آدم نیست که. یکی محرم داستان های عاشقانه ته. یکی محرم داستان های علمی و کاری، یکی محرم امور سیاسی و فرهنگیت... محرم بودن یه جورایی مثل دکتر بودنه....
اوهوم، این جوری می شه که اگه تنها محرمت خودت باشی توی روزایی که فکر می کنی داره کم کم یه محرم چدید برات پیدا می شه دوتا راه بیشتر برات نمی مونه: یا کلا بی خیال ورود آدم جدیده بشی یا با خود اون آدم جدیده درباره ی ترس ها و نگرانی ها و شک ها و عاشقانه ها و ناعاشقانه هات حرف بزنی که تهِ تهِ فاجعه است باور کن!
پ.ن: البته که آدمای خود محرم به صورت معجزه گونه و شکنجه گرانه ای معمولا از پس فاجعه ها هم بر می آن. اما آدم بدجوری سابیده می شه روحش تنهایی...

۱ نظر:

Unknown گفت...

un bache faghire fogholade bud manam chan ruz oish darkesh kardam